- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چون یاکریمِ خسته و بیبـال و پَر شده این آهِ مُختصر شدهاش، مُحتضر شده! برگشته رنگ و روش، تنش تیر میکشد یعنی که زهـر بـر بدنـش کـارگر شده از فرطِ درد تا زمین خورد لب فِشُرد این ضعفِ چیره بر بدنش دردسر شده یک دست زد به پهلو و یک دست روی خاک آقـا چه ارثِ مـادریاش بـیـشـتـر شده دارد به روی مادرِ خود فکـر می کند این دوّمین حسن نفسش شعله ور شده دریـا میانِ چـشم تـرش پـا گـرفته بود آری دوباره روضۀ زهـرا گرفـته بود خـوب است آمده پـسرش تا امـان دهد تا که ادب به ساحـتِ بـابـا نـشان دهـد بـا ظـرفِ آب آمـده، بـیتـاب آمـده ... از راه آمـده، نکـنـد تـشـنه جـان دهـد گوئی که قصد کرده بدین دست و پا زدن تا یک گریز یاد دلِ روضه خوان دهد ظرفی که خورد بر لب و دندان این امام شایـد به چـشمِ ما خـبرِ خـیـزران دهد با چـشمِ گـود رفـته به گـودال میرود با یـادِ عـمه زیـنـبـش از حـال میرود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نـفـست تـنـگ شده کـنـج قـفـس افـتـادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پـســرت آمــده بــالای سـرت آقـا جــان مرهمی بر جگر پُر شررت هست هنوز اثـر وضعی سـم خـشکی لبهـاست، ولی خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای سـامـرهات قـبلـۀ دل کعـبۀ جانها ای سفرۀ احـسان تو پیـوسته جهانها ای عـبـد خداونـد و خـداونـدِ زمانها ای پـایۀ قـدر و شرفت فـوق مکانها آگـاه ز اسـرار عـیـانهـا و نـهـانهـا کوتاه به مدح تو و وصف تو زبانها ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود هـم قبلـۀ حاجاتی و هم حجّت معـبود هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود غیر از تو که باشد پدرِ مهدی موعود مهدی که بهار آرد در فصلِ خزانها ای جان جهان ای همه جانها به فدایت ای نام نکویت حسن ای حُسنِ خدایت خـورشیــد پنـاه آرد، در ظـلِّ لــوایت امـضـای عبـادات همـه؛ مُهـر ولایـت بالاتــر از آنــی کـه بگوینــد ثـنـایت بر اوج جلالت نرسـد وهم و گمانها در وصـف تــو اشیـاء زبـانـند زبانند جز مدح تو را خـلق نخوانند نخوانند گـلهای جـنـان بیتـو خزانند خزانند بـا آنـکــه مـقـام تـو نــدانـنـد نـدانـنـد پـیـوستـه روانــنـد روانـنــد روانـنــد تـا دور مـزار تـو بـگـردنـد روانهـا بوی خوش جنّت ز غبـار قدم توست عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست حاتم که کریم اسـت، گدای درم توست تو دست خدا هستی و هستی کرم توست تنهـا نه فقـط سامـرۀ دل حـرم توست هرجا نگرم از تو عیان است نشانها تـو دُرِّ گــرانـمـایــۀ دَه بحـر کـمـالی تـو مهـر فــروزانِ سمــاواتِ جـلالی تـو عبـد، ولـی عبـد خداونـد جـمـالی احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی دوم حـسـن از حُسـن خـدای مـتعـالی ای شاهد حُسن ازلت چـشـم زمانهـا ای خلق سماوات و زمین خاک در تو ای چــار عـلــی آمـده جـد و پـدر تـو ای مـنـتـقـــم آل مـحـمّــد پــســر تــو پـیـوستــه ســلام از طـرف دادگر تو بـر مهدی و بر نرجس نیکو سیر تو مهدی که بوَد در کف او خط امانهـا ای در جگـر شیعه شـررهای غـم تو ای ارث تو از مـادر تو عـمـر کم تو با آنکـه بـوَد عـرش به ظـلِّ عـلـم تو خــم شـد کـمـر چـرخ ز بــار الـم تـو برپاست در عالم همه جا ذکر و دم تو دارند به یادت همه در سیـنـه فغانها با آنکه وجودت همه جا تحت نظر بود از نور تو لبریـز دل جن و بـشر بود وز علم تو دشمن را احساس خطر بود هرجا که خبر بود، فقط از تو خبر بود پیوسته تو را قوت و غذا خون جگر بود پُر بود دلت روز و شب از درد نهانها افسوس که شد گلشن عمر تو خزانی آه ای جگرت سوخته از سـوز نهانی دادنـد تــو را زهــر در ایــام جـوانی جان شـد به لبت از ستـم دشمن جانی شد کار محبـان ز غمت مرثیهخوانی جوشید شرار از نفس مرثیهخـوانهـا بگذار که بـا سـوز جگر یار تو باشم بگـذار کـه پیوستــه گرفتـار تـو باشم هرچند که خوارم چه شود خار تو باشم افـتـاده بــه خـاک ره زوّار تـو باشـم بـا مهــدی مـوعـود عـزادار تو باشم هـر چند بوَد شرح غمت فوق بیانها مـن «میثـمـم» و شیـفـتـۀ دار شمـایم مـداح شـمـا، نـوکـر دربــار شـمـایـم یـک عـمـر گـدای سر بـازار شمـایـم خود هیچم و بـا هیچ، خـریدار شمایم گـفتـم کـه شـوم یـار شما، عار شمایم دارم بـه سـر شانه بسی کـوه زیانها
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یک سـامـرا انـدوه کـنج سیـنۀ مـاست دانی که عـمـری غصۀ دیرینۀ ماست از غـربـتـت آیـین غــم آیـیـنۀ مـاسـت بغض عدویت بغض ما و کینۀ ماست دارد غـبـار بی کـسی کـوی حـریمت گرد عـزا بـنـشـسته بر روی حریمت دشمن به جـرم عـاشـقی کشته شما را چون جـلوه گـاه خـالـقی کشته شما را چون نـور فجـر صادقی کشته شما را پرپر چو یاس و رازقی کشته شما را چـشم زمیـن و آسـمـان بر تو بگـریند جـانـا تـمام عـاشـقـان بـر تو بگـریـنـد زهــر جـفـا در قـتـلـتـان بـاشـد بـهـانه جـان داده اید از غصه هایی بی کرانه کوی مـدیـنـه، کـربـلا، این دو نـشانـه شــام بــلا و کــوفــه و جــور زمـانـه اینها هـمـه بر جانـتـان گـردیـده قـاتـل گر چه جهان زهـر جـفـا را دیده قاتل نامت حسن، خلقت حسن، خویت حسن بود جمع خصال و خُلق نیکویت حسن بود ذکر خوش و زیبا و دلجویت حسن بود قلبت حسینی، نقش بازویت حسن بود ذکر تو را گـفتن به لب اوج سخن شد مهدی به نام اطهرت، یابن الحسن شد یابن الحسن یعنی که مهدی زادۀ توست شمـشیر مانده در غـلاف آمادۀ توست نـام خـوشـش زیـبـایـی سجـادۀ توست او مـیـوۀ قـلـب تــو و دلـدادۀ تـوسـت برگـو بیـایـد دیدهها چـشـم انـتـظارنـد آقـا بـیـا کـه یـاس هـا دل بـیقــرارنـد آقـا بیا که فـاطـمه چـشم انتـظار است با مادرت قـلب همه چشم انتظار است هستی به اشک و زمزمه چشم انتظار است بشتاب امیر عـلقـمه چشم انتظار است زیبا شود گر که به رجعت آخر ای یار آیـد امـیــر عـلـقــمـه گـردد عـلـمــدار
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
اینـست راز روضۀ اشک روان شدن خـورشید بودن و پسِ پرده نهان شدن دور از وطن شدن،به شب تار،بیخبر تبـعـیـد از مدینه به یک پـادگـان شدن مـحـروم از دیـار وَ دیــدار شـیـعـیـان زندان شدن،غریب شدن، بیامان شدن هر شب شبیه سید و مولای خود علی با چـاه در نـوا شـدن و هـمزبـان شدن با دست و پای بسته چو اجداد طاهرین از فرط غصه، پیر و بظاهر جوان شدن هم حـرف بـد شنـیـدن و دم بر نیامدن هم بارها به دشمن خود میـزبان شدن عمری امام بودن و در حصر دشمنان هر دم به یک جفا و ستم امتحان شدن گاه از مدیـنه، یکـسره تا سامـرا اسیر چون شام و کوفه، همسفر ساربان شدن گـاهی شهیـد سَـمّ و گهی، سُمّ استران گاهی اسیـر نیـزه و گاهی سنـان شدن گاهی به جُرمِ زادۀ زهرا شدن غریب گاهی به جرم آل علی، بی نـشان شدن آیـا اِمـامـتـان حـسنِ عـسـگـری نـبـود تا کی هـنـوز مـنـتـظـر این و آن شدن اصـلا پِـی بــقــای ولایـت بــنــا شــده چـنـدین امـام ، یـار امـام زمـان شـدن ای شیعه هر غمی که رسد،"فَابکِ لِلحسین" اینـست راز روضۀ اشـک روان شدن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای ز چـشم همگان ریخته اشک بصرت حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت در پی مـاه صفـر معـتـمد از زهـر جـفـا کرد با عـمّ گـرامیت حـسـن هـمـسـفـرت سالها شـمع صفـت سوختی و آب شدی نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای به قـربان جـمالت یا امام عسگری پر زند دل در هوایت یا امام عسگری آرزویم باشد آقا، کاش من هم میشدم خادم صحن و سرایت یا امام عسگری من بمیرم از غـم عـظمای تو آقای من میرسد هر دم صدایت یا امام عسگری میشوم من هم مدافـع بهر دربار شما تا کنم جـان را فدایت یا امام عسگری من شدم عمری غلام روسیاه مهدیات تا کنم جـلب رضایت یا امام عسگری
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهری که رفت بر جگرت بیحساب شد حـالت ز ظلـم دوره زمـانه خراب شد امـروز سـامـرا شده گریان روضهات هـمپای تو که کاسۀ چشمت پُـرآب شد وقتی گذشت از سرتان غـصۀ عـطش کـارت بکـاء بـر لـب طفـل ربـاب شد از داغ کــربــلا تـن تـو درد مـیکـنـد پُر خـون دلت ز ماتـم بزم شـراب شد باشد همیشه صحن و سرایت غریب تر از قـبـر مـادری که سرایش تراب شد در آرزوی "جنت" پـاکـت همیشه من یعـنـی کـه رویـتِ حـرم تـو ثـواب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
او اهل گریه بود و دو چشم نجیب داشت با نام مجتبایی اش انسی عجیب داشت او هم کریم بود و به هنگام بخـشـشش رزق یتیم و سائل و مسکین به جیب داشت آری تـمـام اهـل مـقــاتــل نـوشـتـهانـد دشمن هم از عنایت و لطفش نصیب داشت مثل حسن حـرم به مزارش وفـا نکرد دیدم که صحن خاکی و قبری غریب داشت دستم به سمت چاک گریبان خویش رفت وقتی که نام او به لبش عندلیب داشت او دست خاک زلف پریشان خود نداد بالا سرش به جای سنان او طبیب داشت وقتی که زهر پا به روی سینهاش گذاشت فرزند او به روی لب امن یجیب داشت ابن الـرضـای سـوم این خـانـواده هـم مرثـیهای شبیه به یابن الشبـیب داشت خاکی شده است صورت گلدستههای او یعنی که میل روضۀ خدالتریب داشت
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
اثـر زهـر به کـل بـدنت معـلـوم است شدّت درد تو و ضعف تنت معلوم است گاه غش میکنی و گاه به خود میپیچی خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است حرف خود را به تکان دادن سر میگویی حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است سعی داری که نبـیند پـسرت اما حیف باز خـاکی شدن پیـرهـنت معلوم است پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود در نگاه تو غم دل شکنت معلوم است کـاسه نزدیک لبـت میشود و میافـتد باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی این مواسات در عطشان شدنت معلوم است فـرق بـسیـار تو بـا جـد غـریـبـت آقـا وقت تشییع و کفن داشتنت معلوم است گـوشۀ دیگر فـرق تو در این امـنـیـتِ خواهران و حرم لطمه زنت معلوم است ته گودال نرفتی به سرت سنگ نخورد شکر این لحظۀ آخر بدنت معلوم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای آفـتـاب، سـایـه نـشـیـن جـمـال تـو ای عمر خضر، بسته به آب زلال تو ای نـیـستی خـلـق دو عـالـم، زوال تو ای هست و بودِ خلقت و هستی، وبال تو مائـیم در حریم تو، داریم چـشم لطف از دامن کـریـم تو داریـم چـشم لطـف اینجا مـقـربان، صُلحا صف کشیـدهاند پیغـمبران حق، شهـدا، صف کشیـدهاند آقا ببـین چـقـدر گـدا صف کـشیـدهانـد در «سُرّ مَن رأیِ» شما صف کشیدهاند تا که شـونـد جـزو گـدایـان حـضرتت روزی خورند از نمک و نان حضرتت ای سامرات، گـلشن زیـبای اهـل بیت گـلـدستهات، بهـشت دِلارای اهل بیت دور ضریح، در حرمت، جای اهل بیت از نسل توست «مهدیُ مِنّایِ» اهل بیت امشب که ما به روضۀ تو مشتری شدیم مشغـول ذکر یاحسن العـسگری شدیم کعبه در این دیار به دورت طواف کرد پای همین مزار به دورت طواف کرد روزی هزار بار به دورت طواف کرد با قلب داغدار به دورت طـواف کـرد ای قبله گاه یار، به دور خودت بچرخ حج را بجا بیار، به دور خودت بچرخ ای آنکه چـشم دهـر برایت گـریـستـه در آسـمـان دو نهـر بـرایت گـریـسـته جـبریـل بـحـر بحـر بـرایت گـریستـه مسـموم زهـر، زهـر بـرایت گریـسته آقای من، نلرز، به دور خودت نپـیـچ بر خویشتن نلرز، به دور خودت نپیچ آقا تو هـم ز سـمِ جـفـا، تشنه لب شدی آزرده زهر قلب تو را، تشنه لب شدی رفته دلت به کـربـبلا، تـشنه لب شدی با یـاد دست های جـدا، تشنه لب شدی در ظـلّ آفـتاب لبـش تـشنـه مـانده بود پـورِ ابـوتـراب، لبـش تشنه مانـده بود آقـا بـنـوش آب گـوارا، بـگـو حـسیـن بگـذار سر به دامن مولا، بگو حـسین آسـوده سیـر کن به ثـریّـا، بگو حسین مهدی کنار توست، همین جا، بگو حسین او آمده است رخت عزا را به تن کند آمـاده اسـت تـا بـه تـن تـو کـفـن کـنـد کرببـلا، حـسین، دریـغـا کـفـن نداشت اصلاً کفن که جای خودش، پیرهن نداشت جز زخمِ تیر و نیزه شکسته، به تن نداشت "هذا قلیل"، پس به گمانم بدن نـداشت جـسـمی که پـایـمال سم اسب ها شود باید که سهم خـاک شود، بـوریـا شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ماه صفـر رفت و دوباره محشری شد هـنگـامۀ شـور و عـزای دیگـری شـد اسـلام، گـریـان امـام عـسـکــری شـد در خـانه، مظلوم دو عالم بستـری شد مسموم شد مولا خبـر در شهـر پیچـید آقا به خود از شـدت این زهـر پـیچـید آقــا عــزادارت زمـیـن و آســمــانـنـد با ما تـمام قـدسیـان هم نـوحـه خوانـند بر چـشمـهامـان اشکـهـای ما روانـنـد در زیـر بـار مـاتـمت قـدهـا کـمـانـنـد امشب دل زهـرا و حـیـدر غـم گرفـته مهـدی کـنـار بـستـرت مـاتـم گـرفـتـه تو خود غریبی سامرایت هم غریب است این روزها حال و هوایت هم غریب است فرزندِ دور از دیده هایت هم غریب است حس میکنم حتی عزایت هم غریب است صاحب زمان بر پای تو صورت نهاده است غربت همیشه عضوی از این خانواده است هـر بـار یـاد کـوچه افـتـادی فِـسُـردی با یـاد زهـرا مـادرت صد بـار مردی راحت شدی دیگر تو با زهری که خوردی کمتر کسی برده چنان رنجی که بردی پـیـداست مـولا از غـروب دیـدگـانـت کـار خودش را کرده زهـر دشمنـانت سخت است فرزندت بگیرد دامنت را بـعـدش بـبـیـند لحـظـۀ جـان دادنت را خـامـوش بـیـند چـشمهـای روشنت را پـیـشت بـمـانـد تـا بـبـیـنـد رفـتـنـت را ما هم به هـمـراه ائـمه روضه خوانـیم گـریــان آلامِ دل صـاحـب زمــانــیــم ابـر غـم تـو کـرده سـایـه، سـامـرا را در غـم فـرو بـرده تـمـام سیـنـه ها را ویـرانـه کـرده کوچههـای قـلب مـا را کـرده تـداعـی روضـههای کـربـلا را غـمهـای دیگر را غـم تو برده از یـاد آقا بـمـیـرم ظـرف آب از دستت افـتاد تا ظرف آب از دستهایت بر زمین خورد یاد آمدت ساقـی عـمـود آهـنـین خورد تا تیـر بر مشک یل ام البـنـیـن خورد افتاد مشک و ضربهها از آن و این خورد بر ساقی و بر اشکهـایش گریه کردید با حضرت مهدی برایش گریه کردید اصلا هـمه بر دستهـایش گریه کردند بر دستِ از پیکر جدایش گریه کردند پـیغـمبـر و زهـرا برایش گریه کردند بـر مـاجـرای کـربـلایش گـریه کردند این روضه هم مثل تمام روضهها شد از هر جهت رفـتـیـم آخـر کـربـلا شد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری علیهالسلام
یـابن الحـسـن فـدای تـو و دیـدۀ تـرت خون جای اشک میچکد از چشم اطهرت داغی نـشـسـته بـر جـگـر داغـدار تـو در خون نشسته است دل درد پرورت قـربان آن امـام، که در آخـرین نـفـس سیراب گشته است به دست مطهـرت ای سرو سرفراز جهان، سرو سربلند از ماتم پـدر چه رسیده ست بر سرت بــهــر تــســلــی دل درد آشـنــای تــو صف بستـهاند خـیـل ملائک بـرابرت ما را شریک درد و غم خود حساب کن ما دل شکـسته ایم ز احوال مضطرت دلتنگ سامرای تو هستیم و چون نسیم مـا را بـبـر به دیـدن گـلـزار پـرپـرت رفتی به پشت پردۀ غیبت ولی شده است صدها هزار عاشق و عارف کبوترت چـشم انتظار مانده زمین تا کدام روز روشن شود جهان ز حضور منـورت با کـثـرت گــناه « وفـایی» شب فـراق دارد سلام و عرض ارادت به محضرت
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری علیهالسلام
تسلیت ای حجّـت ثـانی عشر یاین الحسن زود بود از بهر تو داغ پـدر یابن الحسن قـلب بابت از شـرار زهر دشمن آب شد سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن یـوسف زهـرا بـیـا با ما بگـو آخـر چـرا تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان ای زده هجر تو بر دلها شرر یابن الحسن روز میثم تیره تر می باشد از شام فـراق تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
این داستان زهر و جگـر مستمر شده چـشم پـسـر بـرای پـدر بـاز، تـر شـده تغـییر کرده رنگ رُخت یابن فـاطـمه کز سـوز سیـنهات پسرت با خبر شده آثار زهـر، صورتـتـان را کـبـود کرد معلوم شد که هر چه شده با جگر شده این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟ یا شعلۀ در است ز تو شـعـله ور شده این تـازگی نـداشت که با یـاد مـادری در کوچه، قـاتـل پـسری میـخ در شده آه ای امام یـازدهم ارث فـاطـمه است اینگونه گر که عمر شما مختصر شده آقا دل شما نـکـنـد سمـت کـربـلاست؟ که لحـظه لحظه داغ دلت بیـشتـر شده خـنـجـر نـمیبـریـد گـلـوی حـسیـن را امـا بـه روی گـردن او کـارگــر شـده خواهر که اِن یَکاد برای تو خوانده بود! دیگر چرا جـمـال منـیـرت نظر شده؟ ای بی ادب بلند شو از روی سیـنهاش سنگینی ات مصیبت این محتضر شده اوج مصیبت تو همین است خواهرت با کـاروان شمر و سنان هـمسفـر شده
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
مهدى بیا كه رفـتنیَم، راهِ چـاره نیست جُز تو، به آسمان ولایت ستاره نیست آبى به كـامِ خُشكِ منِ تـشنه لب رسان در كارِ خِیر، حاجتِ هیچ اِستخاره نیست بِـنـشیـن كـنـارِ بـستـرم اى مـیـوۀ دِلَـم فُرصت به قَدرِ دیدنِ رویت دوباره نیست آه از دَمى كه حضرتِ حیدر به خانه دید در گوشِ مادرم اثر از گوشواره نیست مهـدى بِدان كه بِیـنِ مُصیـباتِ كـربلا جانسوزتر زِ حَلقِ پارۀ آن شیرخواره نیست جَـدّ غَـریبِ من، بَـدَنَش پاره پـاره شُد امّا بِه گِردِ من خَبَرى از سَواره نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ای گرد کـاروان تو را حُسن مشتـری بر خـسروان گـدای تو را نیز برتری کنیه: «ابامحمّد» نام خوشت: «حسن» «ابنالرضا» ولیِّ خدا،شهره: «عسکری» خاک حریم قدس تو را فیض عیسوی عــبـد درِ تـو را روشِ بــنـدهپــروری یک آسـمان ستاره زمیـنبـوس آستـان صدها هزار مشتریات گشته مشتری پایت در آسمان، حرمت «سُرّ من را» از «سُرّ من رآ»ت بر افلاک رهـبری با اقـتـدار و قـدر و جــلال الــهــیات خُلق خوش محـمّـد و بازوی حـیـدری نـامآوران بـرنـد به تـجـلـیـل از تو نام پیغـمبـران کـنند به مـهـرت پـیـمبـری از بام چرخ نقـش زمین گردد آفـتـاب خـواهد اگر زنـد به تو لاف بـرابـری گر با تو دشـمـنـم کـند اعـلان دوستی من میکنم بر او ز دل و جان برادری بالله قـسم به چون تو پدر فخـر میکند بر خاک نرجس ار نبرد سجده مادری با یک نسیم سامرهات میتوان گرفت فـیـض مـسـیـح از دم بـیـمار بـستـری بی مـهـر تو اگـر پـدر و مـادرم بـرنـد سوگند میخورم که من از هر دواَم بری حاشا که هر حسن؛ حسن عسکری شود تو دیگـر اسـتـی و دگـرانـنـد دیگـری باید پـدر تو باشی و مهـدی بُوَد پـسـر بر این گهر به جز تو کسی نیست گوهری دردا که کُـشت معـتـمدِ سنگـدل تو را در هـشتم ربیع نخـست از ستمـگـری آزر گرفت تا جگـرت از شرار زهـر بـاریـد اشـک شـیـعـه چنان ابـر آذری جا دارد ار برای تو گریند روز و شب جنّ و ملک زمین و زمان حوری و پری مهدی غریب و نرجس مظلومه شد غریب آن بانویی که داشت به تو فخر همسری دردا که در بهار جـوانی خـزان شدی از بس که کرد ساقی غم بر تو ساغری پیـوستـه بـاد گـریـۀ «میثم» نـثـار تـو کـاو را بوَد به خاک شما خط نوکری
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری علیهالسلام
آسمان مـاتم گرفـته از جـفـا یابن الحسن سر کشیده ساقـی آن جام بلا یابن الحسن بر دل یاران غمی ناگفتنی بنشسته است غرق ماتم گشته شهر سامرّا یابن الحسن دانم از داغ پدر گریان و سوزانی چو شمع در کـنار قـبـر او داری نـوا یابن الحسن ای امیـد آخـرین ای روشـنی بخـش دلـم ای که میباشی کنون صاحب عزا یابن الحسن در عزای باب خود صاحب عزای مجلسی بر عزاداران خوش آمد گو بیا یابن الحسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
میزند آتش به قـلبـم سـوزِ داغ عسكرى گيرد امشب اشك من هر دم سراغ عسكرى شد به سن كودكى فرزند دلبـنـدش يتـيـم گشت دُرّ اشك مهدى چلچـراغ عسكرى در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق لاله سان شد قلب ما خونين ز داغ عسكرى بس كه اندوه فراوان ديد از جور خسان شد لـبالب از مـى غـم ها ايـاغ عـسكرى با گلاب اشك و با سوز درون گويد سخن حافظى آن بلبل خوش خوان باغ عسكرى
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
اى نخل رياض علوى برگ و برت سوخت از آتش بـيـداد ز پـا تا به سـرت سوخت اى يــازدهــم اخــتــر پُــر نــور ولايـت خورشيد ز هجر رخ همچون قمرت سوخت اى پـــارۀ قــلـب نـــبــى و زادۀ زهـــرا از آتش زهر ستم و كين جگرت سوخت از داغ جهان سـوزِ تو در دشت محـبّت چون لاله سوزان دل مهدى پسرت سوخت چون مشعل افروخته در سوگ و عزايت اى واى دل مهدى نـيكو سيـرت سوخت در فصل شباب از ستـم و كـيـنـۀ دشمـن چون شمع شب افروز ز پا تا به سرت سوخت اى جان جهان «حافظى» سوخته دل گفت قلب همه از داغ دل پُـر شررت سوخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
در دل آزادگـان بـاشد ولای عـسـکـری جان هر آزاده ای گـردد فـدای عسکری می ستـیـزد با ستمکاران و با بیگـانگـان آن که می باشد به عـالم آشنای عسکری ای که دست خود زنی بر دامن پُر مهر او سعی کن تا پا گذاری جای پای عسکری بـارالها قـسمت و روزی ما کن از کرم مرقد وصحن وسرای با صفای عسکری بهر حفظ دین و قرآن شد شهید زهر کین عالمی انـدوهگـیـن باشد برای عسکری آسمان گرید زداغ جانگـدازش ای دریغ سرزمین سـامرا شد کـربـلای عسکری مادرش زهرای اطهر سوگواری می کند هر کجا بر پا بود سوز و عزای عسکری تسلیت گوید به نزد مهدی صاحب زمان (حافظی)از ماتم محنت فزای عسکری
: امتیاز
|